سیاه‌مشق ۴۳

ساخت وبلاگ
یادم هست وقتی در مناظره‌های انتخابات ایران بحث رو کردن گندکاری‌های قبلی شد، خیلی‌ها از این کار منزجر شدند و معتقد بودند این کار تنها به دوقطبی کردن کشور و آشوب‌زایی کمک می‌کند و بس. حالا این منم که برای اولین بار دارم مناظره‌های انتخاباتی امریکا را به صورت زنده می‌بینم. جایی که هر کسی می‌خواهد ثابت کند که طرف مقابلش از او آلوده‌تر و جانی‌تر است. و اما فردای مناظره: ۱- جوان امریکایی هم‌آزمایشگاهی من، اهل مریلند. از او در مورد مناظره می‌پرسم. می‌گوید مهم این است که چه فکری بیاید بالا. این جمهوری‌خواه‌ها تمام دغدغه‌شان ارزش‌های فرضاً مسیحی و سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 153 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 22:43

می‌خواهد خانه‌اش را بفروشد. می‌پرسم هنوز زیر قرض بانک است؟ می‌گوید بله. کنجکاو می‌شوم در مورد نرخ سود بانک‌ها. می‌گوید خیلی ساده است. قرار بوده ۲۰ سال و هر ماهی ۲۵۰۰ دلار بدهیم برای خانه‌ای که ۲۵۰ هزار دلار می‌ارزد. حالا ۱۶ سال گذشته. یعنی آخرش می‌شود ششصد هزار دلار برای خانهٔ ۲۵۰ هزار دلاری. برای کشوری که نرخ تورمش بین یک تا سه درصد بیشتر نیست. سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 157 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 22:43

من هم شاعر پری‌روزم که ز چشمان تو واژه‌ای آموخت و دلش گر گرفت، آتش شد واژه واژه دلش به حالش سوخت تو همانی منم همان حتماً حرف تازه‌ای میانمان جاری است عشق مثل زندگی هر روز واژه‌ای تازه در کلامم ریخت چشم‌های تو طعم دریا را با تپش‌های قلب من آمیخت نیویورک -- ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۶ سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 11:18

شنیده‌ام بحثی باز شده در مورد مسابقهٔ فوتبال و شب تاسوعا. من کارشناس مسائل دینی نیستم و اجازهٔ نظر دادن حداقل در ملأ عام به خودم نمی‌دهم. اما به ذکر خاطره‌ای بسنده می‌کنم از فرهنگ امریکایی. در دو سال اول دکترا، محل کارمان در ساختمانی بزرگ و سیزده طبقه بود کنار رودخانهٔ هادسن و نزدیک خیابان برادوی و پشت سر دانشگاه کلمبیا (سمت غرب نیویورک). ساختمانی بزرگ که فقط گوشه‌ای از آن در طبقهٔ هفتم محل کار ما بود و بقیه‌اش کلی اداره و سازمان. به همین خاطر ما هر روز باید کارت نشان می‌دادیم و وارد می‌شدیم. روزهای تعطیل رسمی مثل شنبه و یک‌شنبه باید علاوه بر کارت سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 168 تاريخ : پنجشنبه 15 مهر 1395 ساعت: 7:31

با کاروان آهسته آهسته نجوای شب‌هایی لبالب از غمی لبریز... باور ندارم تلخی آوازهایم را -چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود... چه غمی دارم- باور ندارم غربتم را... لبریزم از یادی که در اعماق جانم ماند از کاروانِ مانده بر جا و منی که رفته‌ام از دست... پندار من این است... نیویورک - فوریه ۲۰۱۳ سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت: 23:26

تمام شهرها و رودها تمام واژه‌ها، سرودها تمام کوچه‌های خسته از عبورها تو را همیشه  یاد می‌کنند تمام برگ‌های زرد بی‌نصیب که روی دست لخت کوچه باد کرده‌اند به یاد تو بهار را به آرزو نشسته‌اند چرا چرا دلم گرفته است اگر قرار بوده برگ بی‌قرار بدون تو ز شاخهٔ خزان بیفتد و به خواب خیس خاک‌ها رود اگر شکوه رو به نور شاخه‌ها سقوط را... بهانهٔ خزان شود بگو که باورم شود که می‌رود خزان که باز هم شکوفه‌ای نصیب دست سبز آسمان شود دنور، کلرادو - ژوئن ۲۰۱۵ بازنویسی نیویورک - سپتامبر ۲۰۱۶ سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 182 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 20:05

شاید به درد و داغ خودش خو گرفته است دریا دلش به تنگی یک جو گرفته است از بس که زخم باز دلش را رفو نکرد مرداب شد، هوای دلش بو گرفته است عمری گذشت ماه من از روزه‌داری‌اش حتی ز چشم برکهٔ شب، رو گرفته است اما دریغ که دریا به خواب رفت در این خسوف، بغض هیاهو گرفته است و این زورق خیال در این راه بی‌مسیر بر سنگ ساحلی یله پهلو گرفته است گیسو بریز بر سر مرداب، ماه من هر جا دلی گرفته و هر سو گرفته است دریای چشم من بشود مست دیدنت در آسمان که ماه من ابرو گرفته است نیویورک -- تابستان ۲۰۱۶ سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 184 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 20:05

عکست که حک شده در قلب خسته‌ام یادت که خیس می‌گذرد گونه‌هام را دل، سنگ نیست که از سوز دوری‌ات دم برنیاورد                            از بغض نشکند باران که می‌گرفت اگر دل گرفته بود یاد تو بود و عطر تو را باد برده بود باران و باد خاطرهٔ دوری تواَند نیویورک -- آوریل ۲۰۱۳ سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 205 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 20:05

توی سرویس دانشگاه نشسته‌ام. یک ون فورد با حداکثر ۱۴ نفر سرنشین. کنارم دو خانم نشسته‌اند؛ هر دو امریکایی. دارم از روی کیندل شعر می‌خوانم. خانم کناری به هیجان آمده داد می‌زند: «این دیوونگیه» انگاری عکس‌العملش هست به برنامهٔ رادیویی که توی خودرو پخش می‌شود. حواسم می‌رود سمت رادیو. خانمی تلفنی با دو مجری (یک خانم و یک آقا)‌ صحبت می‌کند. می‌گوید که زنی با انگلیسی دست و پا شکسته بهش زنگ زده. گفته اهل جایی است به اسم تایلند و از شوهرش (شوهر خانمی که پشت تلفن صحبت می‌کند) باردار است. اسمش هم فلان است. دو مجری می‌گویند صبر کن؛ الان به شوهرت زنگ می‌زنیم. حال سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 171 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 20:05

آن‌گه درخت… و باران که خیس شد دریا که غرق شد وسط موج‌های خود چشمی ستاره ریخت به یک آسمان نگاه رودی که رفت هراسان به پشت کوه بر شانه‌های سنگ که سر می‌گذاشت خواند با گریه می‌سرود غم داغ‌های خویش آرام می‌گریست که هی... هیش… هیش… هیش… دل مانده است در این حال ناگهان جان در میانهٔ بغض و سرود اشک گیرم که کوچه هم شده پاسوز پنجره گیرم شمرده است قدم‌های لال را آخر چگونه شد که نشد باد هم‌نفس؟ -- ممکن ندیده‌ایم همیشه محال را-- آن‌گه درخت… که دریا.. ستاره‌ها.. رودی که گریه کرد… و باران… دوباره‌ها… نیویورک -- ۳۱ اوت ۲۰۱۶ سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 189 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 20:05

آدم اوایل که پا می‌گذارد در این مملکت غریب، همهٔ هم و غمش این می‌شود که گلیمش را از آب بکشد بیرون. بعد که کم‌کم حق آب و گل پیدا کرد، یک سر پیدا می‌کند و هزار سودا. من هم همین طور بودم. مثلنش این که، دوست داشتم ایرانی‌های امریکا را بیشتر بشناسم. فکر می‌کردم که اکثر این‌ها یک مشت نخبه‌اند با کلی مدال المپیاد و افتخار نژاد آریایی (بی‌شوخی می‌گویم) و یک عالمه آدم ادیب دارد این مملکت غربت. همین که فرشچیان هر از گاهی می‌آید این طرف‌ها و خانه‌ای دارد در نیوجرسی و یا شفیعی کدکنی هر چند سال یک بار سری به پرینستون می‌زند یا مهدوی دامغانی نزدیک به سی سال است سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 183 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 20:05

شاعرانه‌های صبح گفت و گوی آفتاب با پرنده‌ها عاشقانه‌های آخرین ماه با نسیم و برکه‌ها روی باز کوچه سوی خندهٔ پیاده‌ها  که نیستند ای دریغ کوچه‌ها چه خالی‌اند و آسمان چه بی‌نصیب نیویورک -- سپتامبر ۲۰۱۶ سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 182 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 20:05